اگر از شما بپرسند در زندگی‌تان بیشتر از هر چیزی چه می‌خواهید، چه جوابی می‌دهید؟ آدم‌های زیادی بارها این سوال را از من پرسیده‌اند و من هر بار جواب دادم که دلم می‌خواهد جاودانه باشم. شاید فکر کنید منظورم این است که می‌خواهم کاری کنم که اسمم در تاریخ ثبت شود یا با کسب شهرت به یک چهره‌ی ماندگار تبدیل شوم. اما نه! من دنبال جاودانگی به معنای واقعی آن هستم. جاودانگی جسم و روح. البته بدیهی است که تقریبا همه‌ی ما عمر بی‌پایان می‌خواهیم و مرگ را دوست نداریم. اما بیش از هر چیزی من به خاطر کنجکاوی سیری‌ناپذیرم می‌خواهم ابدی باشم.

به اقتضای کارم هر روز اخبار دنیای دانش و فناوری را دنبال می‌کنم و به اخبار و مقاله‌هایی برمی‌خورم که مرا به وجد می‌آورند و هیجان‌زده می‌کنند. مثلا همین چند وقت پیش خواندم محققان ربات کوچکی ساخته‌اند که می‌تواند به معده برود و باتری قورت داده شده را بیرون بیاورد. وقتی چنین خبری را می‌خوانم بلافاصله‌ آینده‌ی آن‌ برایم مجسم می‌شود و ذوق می‌کنم؛ چون می‌دانم اگر این فناوری به بلوغ برسد تاثیر انقلابی روی زندگی انسان‌ها می‌گذارد. تصور کنید نانوربات‌های هوشمندی بسازیم که وارد بدن ما می‌شوند و هر عارضه یا بیماری را درمان می‌کنند. شاید در آن مرحله بتوانیم از شر سرطان کذایی خلاص بشویم.

شاید اکثر شما هم به دلیل مشغله‌ی زیاد خلا یک دستیار یا منشی را در زندگی‌تان احساس می‌کنید. برای اینکه ما منشی یا دستیار داشته باشیم حتما لازم نیست مدیر یک شرکت، سرپرست یا پزشک باشیم. اصلا فلسفه‌ی اصلی دستیارهای مجازی مثل سیری و کورتانا همین است که همه منشی داشته باشند. هوش مصنوعی این دستیارها باید به جایی برسد که بتوانند ما را خوب بشناسند و مثل یک دوست تعاملات و مکالمات معنادار با ما داشته باشند و در کنارش همه‌ی کارهایی را که یک دستیار انجام می‌دهد، به شکل بی‌نقص و بی هیچ منتی برای ما انجام بدهند. حالا فرض کنید این هوش مصنوعی دیجیتالی را روی یک ربات انسان‌نمای فیزیکی و قابل لمس برنامه‌نویسی کنیم؛ می‌رسیم به چیزی شبیه به ربات‌های فیلم «من ربات!» حتی شاید از آن هم بهتر. من برای آن زمانی کنجکاو هستم که چنین ربات‌هایی مثل گوشی‌های هوشمندمان رایج و همه‌گیر و ارزان شده‌اند. ولی کی این روز می‌رسد؟ نمی‌دانم!

اپل دو مدیر بخش ماهواره گوگل را استخدام کرد
مشاهده

eset-robot

اما شاید هیجان‌انگیزترین چیزی که می‌توانیم به آن دست پیدا کنیم افزایش قابلیت‌های فیزیکی خودمان در قالب سایبورگ است. یعنی اینکه ما به ترکیبی از موجودات زیستی و مکانیکی تکامل پیدا کنیم؛ مثلا با اضافه کردن گجت به قسمت‌های مختلف بدن‌مان. همین حالایش‌ ما با لنز طبی می‌توانیم بر نقص چشم‌های ضعیف‌مان غلبه کنیم و واضح ببینیم یا حتی رنگ دیگری به آنها بدهیم؛ با دست و پای بیونیک یا پروتزی می‌توانیم جای اندام‌های از دست داده‌مان را پر کنیم؛ یا در قلب‌هایمان باتری بگذاریم. اما منظور من قابلیت‌هایی خیلی جذاب‌تر و هیجان‌انگیزتر است. مثلا اینکه پوست‌مان به شکلی نقش یک نمایشگر را بازی کند. این‌طوری به فاز جدیدی در زمینه‌ی ارتباطات یا حتی مد و فشن می‌رسیم. پوست نمایشگر فقط یکی از قابلیت‌های جزیی سایبورگ است. یک نمونه‌ی خیلی مشهور سایبورگ مرد آهنین است. اگر با این شخصیت قهرمانی آشنایی مختصری داشته باشید می‌دانید که به جای قلب دستگاهی به نام آرک رآکتور دارد که انرژی لباس مخصوص‌ش را تامین می‌کند. جالب‌ترین توانایی مرد آهنین پرواز کردن است. اگر ما می‌توانیم چنین چیزی را تصور کنیم، پس حتما تمام تلاش‌مان را می‌کنیم تا به آن برسیم. بدون شک روزی می‌رسد که با پوشیدن گجت مخصوصی در پایمان می‌توانیم خودمان، بدون نیاز به هواپیما، هلیکوپتر یا کایت پرواز کنیم. خیلی دوست دارم بدانم در چنین روزی دنیا چه شکلی است و بشر به چه مرحله‌ای از تکامل دانش و فناوری رسیده.

پزشکی رباتیک، هوش مصنوعی و رباتیک، واقعیت مجازی، فناوری اطلاعات و ارتباطات، سایبرنتیک و سایبورگ، همجوشی هسته‌ای، ویرایش ژنتیکی و سفر به کهکشان‌های دیگر، از جمله مواردی هستند که در آینده‌های دوردست در زندگی ما انقلاب ایجاد می‌کنند و دنیا را به شکلی غریب و متفاوت در می‌آورند. حیف نیست بشر روزی در همه‌ی این زمینه‌ها به مرحله‌ای از شکوفایی برسد، اما ما نباشیم؟ درباره‌ی چنین دنیایی به شدت کنجکاو هستم و می‌خواهم در آن حضور داشته باشم. جاودانگی برای من فقط به همین دلیل ارزش دارد. البته خیلی خلاصه همین جا بگویم که با جاودانگی علاوه بر ارضای کنجکاوی‌ام، به اندازه‌ی کافی برای تجربه‌های انتزاعی مثل گیم و کتاب و فیلم و تجربه‌های واقعی هم وقت دارم. پس به قول جی. جی بالارد، نویسنده‌ی موج نوی داستان‌های علمی تخیلی: «من به قدرت تخیل ایمان دارم تا جهان را از نو بسازد، حقیقت درون ما را رها کند، شب را کنار بزند و پایش را از مرگ فراتر بگذارد…» مرگ بیماریست و مثل همه‌ی بیماری‌ها باید درمان بشود.

کتاب راه شیائومی؛ «طراحی تبلیغات»، فصل ششم/قسمت چهارم
مشاهده