سال گذشته یکی از دوستانم [رزا لستر؛ نویسنده متن اصلی از نیویورکر] در باغ خانوادگی‌شان مراسم ازدواج خود را برگزار کرد. بعد از ظهر بسیار زیبایی را در کیپ تاون سپری کردیم. بسیاری از مهمانان بریتانیایی بودند و تحت تأثیر آب‌وهوای خوب باغ قرار گرفته بودند و از همین رو نمی‌توانستند احساسات خود درباره‌ی این موضوع را بیان نکنند. همین آب‌وهوای خوب یادآور گرمای شدید و هوای بدون باران برای بعضی از افراد دیگر در کیپ بود. من و خانواده‌ام بعد از مراسم مدتی را در کنار استخر آن باغ گذراندیم. پدر همسر دوستم در تمام مدت مراسم مراقب کودکان حاضر در آن محل بود که مبادا داخل استخر بیفتند و روز همه را خراب کنند. از این موضوعات که بگذریم، مسئله‌ی مهم‌تری که ذهن او را به خود مشغول کرده بود، خود مقوله‌ی باغ بود.

خشکسالی کیپ‌تاون در حدود دو ماه گذشته رسما به‌عنوان یک فاجعه‌ی ملی اعلام شد، اما همان سال گذشته هم وضعیت به‌اندازه‌ای بد بود که استفاده کردن از ذخایر آب شهری مانند دادن آگهی تبلیغاتی در روزنامه با مضمون «بقیه افراد، محیط زیست و هیچ مورد دیگری برایم مهم نیست، مگر گل ادریسی‌های تشنه‌ام» بود. والدین دوست من مانند سایر افراد ثروتمند جنوبی کیپ‌تاون، یک مخزن و چاه برای ذخیره‌ی آب داشتند. آب باغ عروسی از آب زیرزمینی تأمین می‌شد ( از آب شهری استفاده نمی‌شد) که مقدارش هم زیاد بود، اما همسایه‌ها در این خصوص اطلاعی نداشتند و فکر می‌کردند که باغ با آب شهری تغذیه می‌شود و برای همین شروع‌ به اعتراض کردند.

من در آن زمان هنوز بینش کامل و دقیقی از نگرانی درمورد آب نداشتم و با دیدن نگرانی صاحب خانه تعجب کردم. در آن زمان حس بدی من را فرا گرفت و بیشتر نگران بحران آب شدم. شاید استفاده از واژه‌ی بحران موقتی زیاد صحیح نباشد، چون احتمالا مشکل آب مشکلی موقتی نیست که به همین زودی‌ها حل شود. تناقضی آشکار میان شادی مراسم جشن و نگرانی پدر همسر دوستم وجود داشت. شاید تغییری از خوشحالی به مصیبت در راه بود. نمی‌دانم چرا نگرانی خاصی به من دست داد و اکنون بعد از گذشت یک سال باز هم نمی‌توانم توصیفش کنم و گاهی با خود می‌گویم: نکند همه‌ی ما برای همیشه باید نگران موضوع آب باشیم؟!

ظریف‌ترین کارهای‌تان را به ربات دیزنی بسپارید
مشاهده

تیموتی مورتون در کتاب جدیدش به‌نام زیست محیطی بودن، می‌گوید که انسان‌ها باید راهی برای مشکل نابودگر عصر جدید یعنی گرمایش جهانی پیدا کنند. روبرو شدن با چنین مشکلی واقعا نیاز همه‌ی انسان‌ها است. من نمی‌خواهم در مورد گزارش جهانی توسعه‌ی آب سازمان ملل فکر کنم؛ طبق این گزارش تا سال ۲۰۵۰ حدود ۳ میلیارد نفر در مناطق فوق‌العاده کم آب زندگی خواهند کرد. من نمی‌خواهم به مستند یک عاقبت ناخوشایند نظر بیفکنم. اما وقت گذراندنم در سال گذشته‌ در کیپ‌تاون نمی‌تواند چنین افکاری را از من دور کند. سال گذشته حقیقتی همیشگی را به من گوش‌زد کرد: تفکرات تجمل‌گرایی طبقه متوسط. کمبود آب خودش نشانه و علت فقر است.

آفریقای جنوبی در ارزیابی اجتماعی جدید دولتشان، کمبود آب را مهم‌ترین مسئله‌ی پیش‌روی شهرداری‌های خود اعلام کرد و آن را حتی از بیکاری و مسائل مرتبط با جرم و جنایت هم مهم‌تر دانست. براساس همین برآورد، بیش از ۲/۵ میلیون نفر در کشور آفریقای جنوبی به آب نوشیدنی سالم دسترسی ندارند. اکثر این ۲/۵ میلیون نفر در مکان‌های دورافتاده و فقیر زندگی می‌کنند. نیازی نیست که به این افراد در مورد اهمیت آب گوش‌زد شود؛ چراکه همین حالا هم اهمیت آن برای آنها کاملا مشخص است و زندگی آنها را تحت تأثیر قرار داده است؛ کسانی که باید نگران وضعیت باشند، بقیه‌ی افراد هستند؛ به‌نوعی خود ما و افرادی با موقعیت مشابه ما در کل دنیا.

البته حادثه‌ی روز سفر برای قطع شدن شیر آب شهری فعلا رفع شده است و مقامات شهری آن را شکست‌خورده می‌دانند. حداقل تا ماه جولای سال جاری میلادی و به‌خاطر بارندگی‌ها تا اطلاع بعدی چنین وضعی حاکم بود. طبق گفته اخیر دو دانشمند اقلیم محلی، احتمال روی دادن چنین اتفاقی کمتر از ۵ درصد است. برخی از افراد هم کلا آن ماه‌های گذشته را به دست فراموشی سپرده‌اند. البته هنوز سطل‌هایی در ‌حمام‌ها برای جمع‌آوری آب اضافه وجود دارد. همچنین نشانه‌های امیدوارکننده‌ای در دستشویی رستوران‌ها، تابلوهای تبلیغاتی که در مورد کاهش سطح چاه‌ها خبر می‌دهند و مخزن‌های آب در باغ‌ها وجود دارد. محدودیت آب برای مصرف هر فرد در روز همان ۵۰ لیتر باقی می‌ماند، اما ترس چند ماه پیش افراد کمی ریخته است و دیگر کمتر به این موضوع توجه دارند و طبق گزارش معاون شهردار کیپ‌تاون در دو هفته‌ی گذشته، مصرف آب ۵ درصد افزایش یافته است.

۹ تصویری که تاثیرات مهیب تغییرات آب و هوایی را نشان می‌دهد
مشاهده

آب

اما هنوز دو رویای عجیب بعد از آن مراسم با من باقی مانده است. رویای عجیب اول اینکه خودم را در چارچوبی در مدرسه‌ی ابتدایی قدیمیم فرض می‌کنم و برادرم را می بینم که می‌خواهد شنا یاد بگیرد؛ ولی نمی‌داند که آبی در استخر نیست. سریع به‌سمت او حرکت می‌کنم تا به او بگویم که آبی در استخر نیست، ولی قبلی از رسیدن او به داخل استخر بدون آب شیرجه می‌زند و سرش با کف استخر برخورد می‌کند. فکر رویای دوم هم این است که در اداره‌ای قدیمی در شب حضور دارم که چراغ‌هایش خاموش است. تمام شیر آب‌های اداره به‌طور کامل باز هستند و من پله‌ها را چندین بار پشت سر هم طی می‌کنم تا شیرها را ببندم، ولی بعد از بستن دوباره آنها باز می‌شوند. انگار کسی که نمی‌شناسم و نمی‌بینمش، دوباره بدون اطلاع من شیرها را باز می‌کند. نمی‌دانم که چگونه از ساختمان اداره خارج شوم یا اینکه چگونه چراغ‌ها را خاموش کنم.

طبق پیشنهاد مورتون، زندگی در عصر نابودی‌های ناشی از تغییرات اقلیمی، منجر به از دست رفتن تناسب و سازگاری خواهد شد: ما نمی‌دانیم که باید چگونه و از چه نقطه نظر به دنیای خودمان نگاه کنیم یا حتی اینکه با چه رویکردی بایستی با آن رفتار کنیم. چند سال پیش، همین ایده، الهام‌بخش هنرمندانی مثل آلیسیا اسکات و هیدی کوانت شد. آنها فرهنگ لغت دفتر واقعیت زبانی را ایجاد کردند. این دفتر، فرهنگ لغت جدیدی برای رویدادهای فعلی و آینده است که قرار است دنیا را با مشکلاتی روبرو کنند. چندین واژه از فرهنگ لغت عبارت‌اند از:

چگونه موهای سالم و زیبا داشته باشیم ؟
مشاهده

Solastalgia: نوعی دل‌تنگی برای خانه آن هم وقتی که در خانه هستیم و درواقع جامعه طوری تغییر کرده است که ما با آن بیگانه‌ شده‌ایم.

NonnaPaura: احساس قوی و طبیعی همزمان برای کودکانتان که دوست دارید آنها هم بچه‌دار شوند و همچنین حس محافظت از این کودکانی که هنوز به دنیا نیامده‌اند.

Shadowtime: حس زندگی در دو حس مختلف به‌طور همزمان یا هوشیاری زیاد درمورد احتمال تفاوت آینده نزدیک با زمان حال.

مسلما هیچ کدام از ما نمی‌خواهیم به چنین لغات جدیدی نیاز داشته باشیم؛ ولی نیاز داریم. من در مراسم عروسی نمی‌خواستم در مورد مقدار زمانی که در جوانی صرف بودن در استخر کردم فکر کنم یا اینکه برادرم را در رویای عجیبم به‌یاد بیاورم. فرهنگ لغت، واژه‌ی دیگری هم برای چنین احساسی دارد.

agualation: احساس متضادی که از تماشای افراد، مخصوصا کودکان به‌دست می‌آید؛ لذت بردن از آب و در عین حال آرزوی اینکه آنها از این منبع محافظت کنند؛ فکری که حتی خودتان هم بعد از از دست رفتن کامل آب متوجه آن شدید.