دانش ناقص و اندک از یک موضوع اعتماد به نفس کاذب را بیشتر میکند
ورنون لاو،؛ بازیکن سابق بیسبال، زمانی گفت:
تجربه معلم سختگیری است؛ چون اول امتحان میگیرد و بعد درس میدهد.
شاید چنین دیدگاهی بتواند نتایج ارزیابی تهیهشده توسط انجمن دانشگاهها و دانشکدههای آمریکایی را بهتر توضیح دهد. از میان دانشجویان دانشکده، ۶۴ درصد خود را برای کار تیمی خوب و آماده میدانند، ۶۶ درصد فکر میکنند مهارتهای تفکر انتقادی را دارا هستند، و ۶۵ درصد هم از اطمینان به خود در ارتباط نوشتاری صحبت میکنند. اما کمتر از ۴۰ درصد از کارکنانی که اخیرا دانشجویان را استخدام کردند، با آنها در این زمینهها موافقاند. دانشجویان فکر میکردند که در منحنی یادگیری برای موفقیت در محل کار بسیار جلوتر از کارکنان آینده هستند.
اعتماد به نفس بیش از حد در میان تازهکاران
پژوهش تیم تحقیقاتی وبسایت کسب و کار هاروارد (HBR) روی اعتماد به نفس بیش از حد افراد یا اعتماد به نفس کاذب، هنگام مقابله با چالشها و یادگیری تمرکز دارد. این مقاله از زبان یکی از نویسندگان همین وبسایت به نام کارمن سانچز نگاشته شده است. او به همراه همکارش دیوید دانینگ این تحقیق را انجام داده است.
مبتدی بودن با خوشبینی و اعتماد به نفس بیش از حد همراه است. ما قصد داریم شکل دقیق و جدول زمانی چنین اعتماد به نفس بیش از حدی را توضیح دهیم.
یکی از تئوریهای رایج درخصوص تازهکاران این است که آنها کارشان را با اعتماد به نفس زیاد از حد شروع میکنند. آنها کار یا وظیفهی جدیدشان را با بیکفایتی ناخودآگاه شروع میکنند و نمیدانند چه مواردی را نمیدانند. اشتباهات اولیهی اجتنابناپذیر، آنها را بهسمت اینکه کوتاهیهایی داشتند سوق میدهد.
اما پژوهش ما دقیقا نظری عکس دارد. تازهکاران محض، میتوانند کاملا درمورد مواردی که نمیدانند هوشیار و مراقب باشند؛ درعوض آنها در بیکفایتی ناخودآگاه رشد پیدا میکنند. درواقع تنها کسب تجربهای کوچک در کار، هوشیاری و احتیاط آنها را از بین میبرد و حس کاذب کفایت را در آنها رشد میدهد.
پژوهش ما بهطور ویژه روی وظیفهی رایج یادگیری احتمالاتی تمرکز دارد. افراد در یادگیری احتمالاتی، یاد میگیرند که با استفاده از سرنخهای محیط، برخی از نتایج را پیشبینی کنند. بهعنوان مثال، افراد باید با استفاده از نشانههای متعدد بهدستآمده از محیط، مسائل را پیشبینی کنند، مثلا: سهام کدام شرکت افزایش خواهد یافت؟ کدام متقاضی کار را به بهترین نحو انجام خواهد داد؟ و بیمار از چه نوع بیماری رنج میبرد؟ چنین وظایفی میتوانند بسیار سخت باشند و حتی کارشناسان زبده هم پیشبینی اشتباهی از آنها بهعمل آورند؛ اما به هر حال اغلب اوقات تصمیمگیری در بسیاری از این موقعیتها ضروری است.
ما در مطالعهای آزمایشگاهی از افراد درخواست کردیم که خودشان را جای دستیاران پزشکان در دنیایی آخرالزمانی که زامبیها در آن وجود دارند، تصور کنند. ما از اینکه این سناریو برای تمامی شرکتکنندگان در آزمایش، جدید است اطمینان حاصل کردیم تا آنها همگی کارشان را به عنوان تازهوارد شروع کنند. کار آنها بررسی علائم بیماران بود، مثل داشتن چشمان براق، التهاب مغزی و تشخیص اینکه آیا بیمار نشانههای یکی از دو بیماری زامبیها را دارد یا خیر. افراد باید با آزمون و خطا یاد میگرفتند که کدام علائم نشاندهنده عفونت زامبیها است. علائم، همانند تشخیص پزشکی در دنیای واقعی، حاوی اطلاعات مفید و آموزنده و درعین حال قابل رد شدن بود. علائم مشخصی احتمال وجود بیماری را محتملتر میکرد، ولی همیشه وجود نداشت. علائم بالقوهی دیگر هم برای رد گم کردن بود. افراد بیماران را مشاهده و بازخوردهای آنها را بررسی میکردند.
حباب اندیشه پوچ تازهکاران
طبق یافتههای ما، افراد بهتدریج نحوهی انجام کار را یاد گرفتند؛ ولی آن را بسیار سخت میدانستند. عملکرد آنها با مشاهدهی هر بیمار بهتر می شد.
اما اعتماد به نفس سر دیگر قصه است. افراد بیش از میزان دقت تشخیصهای خود، اعتماد به نفس پیدا کردند. آنها ابتدا معتقد بر درستی تشخیص به میزان ۵۰ درصد بودند و نرخ دقت حقیقی آنها ۵۵ درصد بود. اما بعد از بررسی چندین بیمار دیگر، اعتماد به نفس آنها حتی از میزان دقت هم بالاتر رفت. افراد میزان دقت خود را ۷۳ درصد ارزیابی کردند. این درحالی بود که در واقعیت حتی به ۶۰ درصد هم نرسیده بود.
ظاهرا حق با الکساندر پوپ بود. طبق گفتهی او، یاد گرفتن به میزان اندک، خطرناک است. در مطالعهی ما، تنها کمی یاد گرفتن درمورد موضوع کافی بود تا حس یادگیری کامل تشخیص بیماران به افراد منتقل شود. افراد پس از چندین بررسی آنقدر در تشخیصشان اعتماد به نفس پیدا کردند که آنها را به کل آزمایش مربوط میساختند. طبق اصطلاح ما، آنها به حباب تفکر اشتباه و اعتماد به نفس بیش از حد تازهکاران وارد شدند.
چه موردی باعث به وجود آمدن چنین اعتماد به نفسی با این سرعت شد؟ ما درمطالعهی بعدی خود متوجه شدیم که چنین اعتماد به نفسی تنها بر اساس مقدار کمی از اطلاعات نشأت میگیرد و چون افراد به این مقدار اطلاعات کم کاملا ایمان دارند، چنین اعتماد به نفسی در آنها پدید میآید. ولی اطلاعات کم اغلب اوقات پر از گمراهی و علائم گمراهکننده است. معمولا برای رفع هرجومرج و تشخیص علت اصلی به اطلاعات نسبتا زیادی نیاز است. اما طبق پژوهشهای کلاسیک، افراد هیچ احساسی نسبت به این حقیقت ندارند. آنها فکر میکنند که هر دادهی کوچکی میتواند مانند دادههای بزرگ، دنیا را آنگونه که هست نشان دهد.
طبق مطالعات ما، افراد درنهایت متوجه چنین موضوعی میشوند. اعتماد به نفس بیش از حد افراد پس از درک اندیشههای پوچ اولیه، فروکش میکند. آنها بهزودی متوجه میشوند که باید تئوریهای اولیه و گمراهکننده خود را تصحیح کنند و همین کار را هم میکنند. اما بعد از مرحلهی تصحیح، اعتماد به نفس دوباره افزایش مییابد و عنصر دقت هم آنگونه که باید آن را همراهی نمیکند. لازم به ذکر است که اگرچه ما دومین نقطهی اوج اعتماد به نفس را پیشبینی نکردیم، ولی در تمامی مطالعاتمان بهطور مداوم وجود داشت.
اندیشه پوچ در دنیای واقعی
دنیای واقعی هم از این الگو پیروی میکند. طبق پژوهش ما، دکترهایی که درحال یادگیری عمل جراحی ستون فقرات هستند تا قبل از عمل پانزدهم خود اشتباهی مرتکب نمیشوند. همچنین خلبانهای مبتدی ابتدا زیاد تصادف نمیکنند؛ ولی وقتی ساعت پرواز آن به ۸۰۰ ساعت رسید، نرخ تصادفات آنها شروع به افزایش میکند و البته دوباره کاهش مییابد.
ما علائم اندیشههای پوچ افراد مبتدی را در خارج از آزمایشگاه هم پیدا کردیم. طبق یادگیری احتمالاتی، اکثر افراد زیر ۱۸ سال دانش زیادی درمورد امور مالی شخصی ندارند. اکثر سیستمهای آموزشی ابتدایی و متوسطه، امور مالی را درس نمیدهند. بنابراین تا قبل از ۱۸ سالگی، یادگیری امور مالی با آزمونوخطا صورت میگیرد.
ما ردی از نتایج آزمایشگاهی خودمان را در ارزیابیهای توان مالی با توجه به گروههای سنی افراد پیدا کردیم. ارزیابیها توسط سازمان تنظیم مقررات صنعت مالی صورت گرفت. هر ارزیابی دارای ۲۵ هزار نمایندهی کشوری بود. نمایندهها امتحان مختصری در زمینهی سواد مالی دادند و همچنین درمورد میزان دانش خود در امور مالی گزارش دادند. نتایج هر دو ارزیابی مانند نتایج آزمایشگاهی ما بود. طبق ارزیابیها، سواد مالی حقیقی بهتدریج و بهطور یکنواخت در میان گروههای سنی رشد میکند.
اما میزان اعتماد به نفس بین زمان اواخر نوجوانی و اوایل جوانی افزایش مییابد؛ سپس در میان نمایندههای بزرگتر کاهش مییابد و کاهش تا اواخر بزرگسالی ادامه پیدا میکند و از آنجا به بعد دوباره افزایش مییابد. الگوی ارزیابیها دقیق مانند الگوهای بهدستآمده در شرایط آزمایشگاهی است.
البته کار ما چندین محدودیت دارد. افراد در مطالعات ما بعد از هر آزمونوخطا، بازخوردی بیعیبونقص دریافت کردند. اما در دنیای واقعی و زندگی، بازخوردهای اینچنینی معمولا همیشه در دسترس نیستند. همچنین وظایف محوله به افراد، وظایف کاملا جدیدی برای آنها بود. در زندگی وظایفی وجود دارد که میتوان دانش قبلی را در آنها نیز پیاده کرد. ما نمیدانیم اعتماد به نفس چگونه در چنین شرایطی تغییر میکند. همچنین نمیتوانیم از اتفاقات مربوط به اعتماد به نفس بیش از حد، بعد از آزمایش ۶۰ام با قاطعیت صحبت کنیم.
طبق مطالعات، کار افراد تازهکار دوبرابر سخت است: تازهکار باید برای یادگیری تلاش کند و همزمان باید مراقب توهم یادگیری سریع باشد. شاید راه حل مشکل، ادامه دادن فرآیند یادگیری باشد.