بسته هدیه زمینیها در کاوشگر وویجر برای فرازمینی های احتمالی چه در خود داشت
بسته هدیه زمینیها در کاوشگر وویجر برای فرازمینی های احتمالی چه در خود داشت
ما در سیارهای زندگی میکنیم که بهدور یک ستارهی نسبتا متوسط میچرخد و حدودا بهمیزان دوسوم شعاع کهکشان راه شیری از مرکز آن فاصله دارد، جایی که تراک دوم یک آلبوم موسیقی با قطعات فراوان از موسیقیهای ساختهی بشر ممکن است شروع به پخش شود! اگر از لحاظ کیهانشناسی بخواهیم به مسئله نگاه کنیم، ما بسیار بسیار کوچک هستیم. در واقع اندازهی کهکشان ما به همراه خورشید و تمام سیاراتش در برابر کیهان، آنقدر کوچک هستند که میشود آنها را در یک اتم جای داد! با این وجود ما پدیدهای در اختیار داریم که خیلی باارزشتر از اندازهی بهظاهر کوچک و ناچیز است. چهار دههی پیش، ما کپسولهایی ساختیم که پر از موسیقیها و عکسهایی از سیاره زمین بود. ما این کپسولها (دو عدد) را به کیهان فرستادیم!
کپسولهای یادشدهای که پر از آهنگها و نواهای گرامافون بودند، در ماههای آگوست و سپتامبر سال ۱۹۷۷ به فضا فرستاده شدند. این کسپولها بعد از مدت ۱۱ سال توانستند تا سیارات خارجی خورشید را شناسایی کنند و اطلاعات ارزشمند و تصاویری بینهایت زیبایی از مناظر آن سیارات را برای ما بفرستند. در سال ۲۰۱۲، وویجر ۱ تبدیل به اولین شی ساختهشده به دست انسانی شد که توانسته بود از منظومهی شمسی خارج شده و وارد فضای معلق میانستارهای شود.
امروزه این کاوشگران آنقدر از ما دور شدهاند که سیگنالهای رادیویی آنها با سرعتی معادل سرعت نور، ۱۵ ساعت طول میکشد تا به زمین برسند. این سیگنالها بهاندازهای ضعیف هستند که سه دیش آنتن سیستم ردیابی بینستارهای موسوم به دیپ اسپیس نتورک (در کالیفرنیا، اسپانیا، و استرالیا) باید بسیار قوی عمل کنند تا بتوانند آنها را دریافت کنند.
اگر شما الان در وویجر ۱ بودید (امری که از نظر علمی شدنی بود، هرچند زیاد راحت نبودید!)، هیچ حس حرکتی نداشتید. اندازهی این کاوشگر تقریبا برابر با یک خودروی کوچک است. بهاحتمال زیاد، درخشانترین ستاره در دید شما، خورشید خودمان بود که مانند نقطهای درخشان در زیر صورت فلکی شکارچی میدرخشید. اما سیارهی زمین مانند یک غبار آبی رنگ در نور آن گم میشد. اگر میتوانستید میلیونها سال در آن باقی بمانید، متوجه میشدید که موقعیت ستارهها که ظاهرا هم به شما نزدیک بودند، به تدریج تغییر میکند. شما متوجه میشدید که دیگر به سمت ستارهها حرکت نمیکنید؛ بلکه مانند جرمی آسمانی و شناور در بین آنها است.
ماموریت این کاوشگرها در سال ۲۰۳۰ و وقتی که ژنراتورهای ترموالکتریک پلوتونیوم ۲۳۸ آنها از کار بیفتد، متوقف خواهد شد. بعد از این، کاوشگرها در کهکشان و میان ستارهها معلق خواهند ماند، مگر اینکه کسی روزی آنها را پیدا کند. وقتی قرار بود این کاوشگرها به فضا فرستاده شوند این نظریه مطرح شد که ممکن است کسی در فضا آنها را پیدا کند. بههمین منظور، دانشمندان این کاوشگرها را با مس، طلا و آلومینیوم ساختند تا بهاین ترتیب کاوشگرها بتوانند برای بیش از یک میلیارد سال سالم بمانند تا اگر روزی کسی آنها را در فضا پیدا کرد، به دستساختههای بشر دسترسی پیدا کند. آنها همچنین بستهای به نام صفحهی طلایی را در کاوشگرها قرار دادند. ما نمیدانیم که آیا موجودات فرازمینی وجود دارند یا خیر؛ ولی با قرار دادن این بسته بهعنوان هدیه، میخواستیم هدیهای را به آنها (اگر وجود داشته باشند) پیشکش کنیم.
من [نویسنده متن اصلی] با ستارهشناسی به نام کارل سیگان دوست شدم که کار نظارت بر ساخت صفحهی طلایی در سال ۱۹۷۲ بر عهده او بود. او گاهی اوقات به خانهی من در نیویورک میآمد و با من آهنگ گوش میداد. آهنگهای بسیاری در آن زمان ساخته میشد که بسیاری از آنها معروف شدند. همچنین فناوری آلبومبزرگ نیز به این جذابیتها افزوده بود. حرکت رقصمانند روی صفحه گرامافون که با لرزشی زیبا همراه بود، یک جریان الکتریسیته تولید میکرد که از طریق بلندگوها پخش میشد. در این فرآیند، نمیشد که با اطمینان بگوییم که چهاندازه اطلاعات در آن قرار دارد و اینکه چگونه آن اطلاعات به صدای استریو تبدیل میشود. پایان بازی که برای این دستگاه وجود داشت، زمینهی مورد علاقه دانشمندان بود. آنها میگفتند:
همیشه چیزهای بیشتری برای یاد گرفتن وجود دارند.
در زمستان سال ۱۹۷۶، کارل به دیدن من و نامزدم، اَن درویان، آمد و از ما خواست تا در ساخت یک لوحه برای وویجر به او کمک کنیم. ما نیز مشتاقانه قبول کردیم. کارل و همکارش، فرانک دریک، بهسرعت در مورد یک مجموعه به اتفاق نظر رسیدند. وقتی این مجموعه به تایید ناسا رسید، ما کمتر از ۶ ماه وقت داشتیم تا آن را بسازیم، بنابراین باید سریعا دست بهکار میشدیم. نامزد من شروع به جمعآوری اطلاعاتی در قالب صوت برای توصیف سیارهی زمین کرد. همسر کارل، لیندا سلزمان سیگان، شروع به ضبط صدای انسان با زبانهای مختلف دنیا کرد. جان لامبرگ، شروع به جمعآوری عکسهایی کرد که با روشی خاص بتواند آنها را با کدبندی وارد مجموعه کند و من هم کار نظارت بر جنبههای فنی مجموعه را بر عهده داشتم. همهی ما روی انتخاب و گزینش موسیقی کار میکردیم.
من قصد داشتم که جان لنون (هنرمند معروف دنیای موسیقی) از گروه بیتلز را به گروه ملحق کنم، ولی جان به دلیل مشکلات مالیاتی مجبور شد کشور را ترک کند. با این حال او از دو طریق به ما کمک کرد. اول اینکه او به ما پیشنهاد داد تا از مهندس مورد نظر وی، جیمی یووین استفاده کنیم تا انرژی و مهارت لازم را به استودیو تزریق کرده باشیم. جیمی بعدا با تولیدکنندگی موسیقی راک و هیپهاپ و مدیراجرایی کمپانی به شهرت رسید.دوم اینکه فوتوفن لنون در جایگزینی و قرار دادن پیامهای کوچک در بین فضای خالی مجموعه، من را بر این داشت که از این فوتوفن بهره ببرم و در ساخت مجموعه وویجر خودمان از آن استفاده کنم. من یک تقدیرنامه برای تمام سازندگان موسیقی در سراسر کیهان و تمام زمانها نوشتم.
اما جالب است که بدانید بر خلاف انتظار ما، ناسا با این تقدیرنامه و دستنوشته من مخالفت کرد. فردی که ساخته ما را بررسی و تایید میکرد، باید مطمئن میشد که تمام ۶۵ هزار قطعه کاوشگر مناسب هستند. او با بررسی دستنوشتهی من گزارش کرد که تمامی چیزها مثل اندازه، وزن، ترکیببندی و خواص مغناطیسی اثر ما مناسب هستند؛ به جز دستنوشتهی من. ناسا تمام کارهای ما را رد کرد و قصد داشت از دیسکهای خالی بهجای آن استفاده کند تا اینکه کارل با صحبت با مدیر ناسا به او گفت که این دستنوشته تنها نمونهی موجود از دستخط یک انسان در مجموعه است و او را متقاعد کرد. بالاخره به اثری که ساخته بودیم اجازه داده شد تا پرواز کند و به فضا برود.
در آن روزها ما مجبور بودیم که از نسخه کپی فیزیکی موارد ضبطشده برای مجموعه استفاده کنیم. البته این کار در آمریکا کار سختی نبود، ولی ما قصد داشتیم که از طیف گستردهای از موسیقیهای دنیا مثل موسیقی کشورهای استرالیا، آذربایجان، بلغارستان، چین، کونگو، ژاپن، ملت ناواهو، پرو، و جزایر سلیمان در کارمان استفاده کنیم. نامزد من، اَن، آلبومی پیدا کرد که شامل راگای هندی Jaat Kahan Ho بود. این آلبوم در کارتونی زیر یک میز در پشت یک فروشگاه لوازم خانگی بود. آلان لوماکس هم یک قطعهی روسی داشت که معتقد بود این نسخه تنها نسخهی کپی Chakrulo در آمریکای شمالی است و آن را مانند یک فریزبی به سمت من پرتاب کرد. ما هر کدام بهطور جداگانه به دنبال این نوع موسیقیها میگشتیم و وقتی به مورد خاصی برخورد میکردیم در مورد آن به بحث میپرداختیم که گاهی اوقات این بحثها تا شب به طول میانجامید. با اینکه این کار خستهکننده بود، ولی جالب هم بود.
ما در انتخاب موسیقی کلاسیک وسترن، تنوع را فدای سه قطعه از کارهای یوهان سباستیان باخ و دو قطعه از کارهای لودویگ فان بتهوون کردیم. برای اینکه درک کنید چرا ما این کار را کردیم، بهتر است وقتی را تصور کنید که این آثار به دست بیگانگان میرسد. بیگانگان که تواناییهای شنوایی ما با این فرکانسها را ندارند، میتوانند با مطالعه روی این آثار از نظر ریاضی به خارقالعاده بودن آنها پی ببرند. در واقع گفته میشود موسیقی زبانی است که همهی موجودات در سراسر کیهان میتوانند با آن رابطه برقرار کنند. بیگانگان در این موسیقیها به دنبال پیدا کردن توازنها، تکرارها، انحرافات، تصاویر آینهای، و سایر شباهتها به خودشان خواهند بود. ما سعی کردیم که با موسیقی باخ و بتهوون که پر از توازن است، به آنها در شناخت این ویژگیها کمک کنیم و کار را برای آنها آسان کنیم.
همیشه از من سوال میشد که آیا ما در مورد انتخاب موسیقی با یکدیگر دعوا میکردیم یا خیر؛ ولی باید بگویم چنین چیزی در بین ما وجود نداشت. با دنیایی که مملو از موسیقیهای فوقالعاده بود، زیاد هم جای تعجب نداشت که یک موسیقی عالی تازهکشفشده بهراحتی جایگزین موسیقی عالی قبلی بشود. اگر درست خاطرم باشد وقتی موسیقی بلاند ویلی جانسون به نام شب تاریک بود تولید شد، همه ما آن را دوست داشتیم، اما نامزد من یک موسیقی از چاک بری به نام جانی بی.گود را دوست داشت. وقتی کارل برای اولین بار به این موسیقی گوش داد، آن را مزخرف خواند، ولی بعدا یاد این موضوع افتاد که لوماکس به موسیقی نوجوانان زیاد اهمیت میداد. این موسیقی هم بهنوعی برای نوجوانان بود و از آنجایی که سیارهی زمین پر از افراد نوجوان است، این موسیقی میتوانست الگوی خوبی برای مجموعه ما برای فرستادن به فضا باشد. بر خلاف شایعاتی که پیرامون ما وجود داشت، اصلا برای اضافه کردن موسیقی بیتل به نام خورشید دارد میآید، با یکدیگر بحث نکردیم، چراکه از نظر ما این موسیقی کار قوی و خوبی نبود و اگر بهعنوان آن بهطور لحظهای نگاه می کردیم شاید کمی جذاب بود، ولی مسلما همین عنوان هم نمیتوانست تا یک میلیارد سال دیگر جذاب باقی بماند.
نامزد من مجموعهای از صداهای طبیعی را از لحاظ تاریخی دستهبندی کرد و آن را بهعنوان تاریخچهای از اصوات دوران مختلف در سیاره زمین طبقهبندی کرد. او این مجموعه را به صورت لگاریتمی فشرده کرد تا داستان زندگی انسانها روی زمین یک داستان محدود و کوچک نباشد. ما این مجموعه را روی یک ضبط کننده آنالوگ ۳۲ تراکی میکس کردیم که بهاندازهی یک صندوقچه بود. وقتی این کار را کردیم، جیمی به شوخی به من گفت که تو از آن دسته از افراد هستی که باید از تمام وسایل و تجهیزات داخل استودیو استفاده کنند. ما باید مجموعه دهها تراک را به صورت دستی میکس میکردیم. چهار تن از ما مانند جراحان میدان جنگ دور مجموعه ایستاده بودیم و سعی میکردیم آن را جاسازی کنیم که در پرواز برای آن مشکلی پیش نیاید.
این مجموعه با صوت موسیقی کرهها آغاز میشد. این صوت، نشاندهنده تغییر سرعت مدار سیاره زحل، زهره، زمین، مریخ، و مشتری بود که به صدا ترجمه شده بود. برای ترجمه کردن این اثر به صدا از معادلات کپلر در قرن شانزدهم استفاده شده بود. بعد از این صدا، صدای آتشفشانها، زمینلرزهها، و رعدوبرق پخش میشد. صداها به ترتیب به همین منوال به صورت تاریخی از سیاره زمین جلو میٰرفتند: باد، باران، موج دریاها و اقیانوسها؛ سپس صدای موجودات زنده مثل جیرجیرکها، قورباغهها، پرندگان، شامپانزهها، و گرگها شنیده میشد؛ و بعد از آن نیز صدای پا، تپش قلب، و خنده انسانهای اولیه شنیده میشد. صدای آتش، صحبت کردن، ابزارآلات، و واقواق سگهای وحشی نشاندهنده پیشرفت گونههای سیاره زمین بودند و کد مورس نیز بهعنوان نشاندهنده آغاز ارتباطات مدرن در این مجموعه قرار گرفته بود. پیغامی که فرستاده شده بود این بود: بهسوی ستارگان با کاری دشوار. صدای بعدی مربوط به تغییر وسایل حمل و نقل بود: از کشتی تا هواپیماهای جت و در نهایت پرتاب موشک ساترن ۵. مجموعهی صداهای آخر هم با یک بوسه شروع میشد و سپس به صدای مادر و بچه میرسید و بعد از آن هم یک نوارمغزی از امواج مغزی نامزد من بود و در نهایت به یک تپاختر ختم میشد. این تپاختر یک ستاره نوترونی با چرخشی سریع بود که نویز رادیویی را از بین میبرد.
نامزد من اصوات زیبایی از والها به وسیله هیدروفونهای راجر پین (زیستشناس) جمعآوری کرده بود که البته مناسب مجموعه صداهای انسانی ما نبود. ما همچنین مجموعهای از سخنرانیهای نمایندگان سازمان ملل را داشتیم که برای اینکه بهتر شنیده شوند، آنها را ویرایش و اصلاح کرده بودیم. من ب جای اینکه مجموعه صداهای والها را دور بریزم از آن برای ترکیب با صدای دیپلماتها استفاده کردم و آن را با صدای آنها ترکیب کردم. من این تصمیم را بر عهده خود بیگانگان میگذارم که بین گونهها کدام را ترجیح میدهند.
وقتی در حال ساخت صفحهطلایی بودیم، فکر میکردیم که این مجموعه به زودی وارد بازار خواهد شد، ولی این اتفاق نیفتاد. کارل بارها سعی کرد افرادی را به پروژهی ما جذب کند، ولی موفق نشد و در نامهای در ششم سپتامبر سال ۱۹۹۰ به من با ناراحتی و عصبانیت نوشت که صنعت ثبت آثار این چنینی، صنعتی بیٰرحم است. راه نیافتن پروژه و مجموعهی ما به بازار باعث شد هیچکس نتواند بهطور کامل از مجموعه تا چهار دهه بعد از آن چیزی بشنود. آن دسته از موارد ناقصی هم که شنیده میشد، از طریق اینترنت و لوحهای فشردهی کوچکی بود که بدون دخالت من در سال ۱۹۹۲ ساخته شده بود. همچنین نوارهای آنالوگی هم وجود داشت خود من زمانی برای یادگاری بین گروه خودمان پخش کرده بودم. درنهایت در سال ۲۰۱۶، یکی از دانشجویان سابقم به نام دیوید پسکوویتز و همکارش، تیم دیلی، با من ملاقات کردند و از من خواستند تا دوباره آن مجموعه را بازسازی کنیم. آنها برای اینکه برای این کار پول جمعآوری کنند از کیکاستارتر استفاده کردند و تنها ظرف کمتر از یک ماه توانستند بیش از یک میلیون دلار سرمایه جذب کنند. سرانجام ما در ماه دسامبر توانستیم نوار اصلی مجموعه را بار دیگر پس از سال ۱۹۷۷، اجرا و پخش کنیم.
پسکوویت و دیلی تصمیم گرفتند برای صرفهجویی در وقت با هنرمندانی که در مجموعه نقش داشتند تماس بگیرند و اینگونه به اثر اعتبار ببخشند. بعد از اینکه من اثر را به لسآنجلس تحویل دادم، ما از هم جدا شدیم. این کار ما باعث غرورآفرینی ما شد، چراکه پروژه ما پس از سالها دوباره زنده شده بود. پسکوویت و دیلی حتی توانستند با استفاده از کمک کمپانیهای ضبط، مشکلات اثر را شناسایی و رفع کنند. بهعنوان مثال تراک ۳ که لوماکس آن را به عنوان موسیقی سنگالی طبقهبندی کرده بود تغییر کرد و به به صورت زبان بنینی و با عنوان Cengunmé بیرون آمد. تراک ۲۴ که یک سرود شبانه ناواهویی بود، اکنون دیگر نام اجراکنندگان را نیز با خود یدک میکشید.
پس از چهل سال از زمان پرتاب، مجموعه صفحهطلایی دوباره در سیاره زمین در دسترس است. اگر کارل سیگان فقید امروز زنده بود، بسیار خوشحال میشد کارل در سال ۱۹۹۶ در ۶۲ سالگی درگذشت.