مردی که سعی میکند ماده تاریک را بکشد
مردی که سعی میکند ماده تاریک را بکشد
برای ۸۰ سال دانشمندان بر سر این راه که به نظر میرسد کهکشانها و دیگر ساختارهای کیهانی به سمت چیزی که آن را نمیبینند، کشیده میشوند؛ متحیر و متعجب ماندهاند. به نظر میرسد این «مادهی تاریک» فرضی، سنگینتر از تمام مواد قابل مشاهده باشد؛ آن هم با نسبت تکاندهندهی پنج به یک. این نشان میدهد که ما آگاهی کمی در مورد جهان خود داریم. هزاران فیزیکدان، سرسختانه در حال جستجو برای یافتن نشانی از این ذرات نامرئی هستند.
اما یکی از فرضهای نظریهی مادهی تاریک این است که دانشمندان میدانند ماده در موقعیت اولیهی خود چگونه باید در آسمان حرکت کند. در پایان سال ۲۰۱۶، یک سری از تحولات باعث شد بحث طولانی و ناموفق بر سر اینکه مادهی تاریک اصلا وجود ندارد، بار دیگر احیا شود. در این دیدگاه، به هیچ مادهی ناپیدایی برای توضیح حرکات سرگردان اجسام آسمانی نیاز نیست؛ بلکه در مقیاسهای کیهانی، خود گرانش به روش متفاوتی نسبت به آنچه آیزاک نیوتن یا آلبرت اینشتین پیشبینی کردهاند، عمل میکند.
آخرین تلاش برای نفی مادهی تاریک، یک طرح پیشنهادی بسیار بحثبرانگیز از اریک ورلینده است. او یک فیزیکدان نظری از دانشگاه آمستردام است که به دلیل ایدههای جسورانه، پیشگویانه و گاهی ناپختهی خود شناخته میشود. در یک مقالهی مفصل ۵۱ صفحهای که به صورت آنلاین منتشر شده است، ورلینده گرانش را به عنوان محصولی جانبی از فعل و انفعالات کوانتومی در نظر گرفته است و پیشنهاد میکند گرانش اضافهای که به مادهی تاریک نسبت داده شده، یکی از اثرات «انرژی تاریک» است؛ انرژی پسزمینهای تنیده که در بافت فضا-زمان جهان تنیده شده است. ورلینده میگوید:
به جای انبوهی از ذرات نامرئی، مادهی تاریک، فعل و انفعالی بین مادهی معمولی و انرژی تاریک است.
ورلینده برای پایهریزی تئوری خود، دیدگاهی ریشهای در مورد منشأ گرانش اتخاذ کرده است که در حال حاضر میان فیزیکدانان نظری پیشرو، رواج دارد. اینشتین گرانش را به عنوان اثری در منحنیهای فضا-زمان که توسط حضور ماده ایجاد شده، تعریف کرده است. بر اساس رویکرد جدید، گرانش یک پدیدهی برآینده است. فضا-زمان و مادهی درون آن، به عنوان هولوگرامی تلقی میشود که از یک شبکهی زیربنایی از بیتهای کوانتومی (که کیوبیت نامیده میشوند) به وجود میآید؛ چیزی بسیار شبیه به کدگذاری محیط سهبعدی یک بازی کامپیوتری در قالب بیتهای کلاسیک روی یک تراشهی سیلیکونی. با کار کردن در این چارچوب، ورلینده انرژی تاریک را در یک ویژگی از کیوبیتهای زیربنایی ردیابی میکند که انتظار میرود جهان را کدگذاری کرده باشند. او استدلال میکند که در مقیاسهای بزرگ در هولوگرام، انرژی تاریک دقیقا به شکلی صحیح با ماده فعل و افعال میکند تا توهم مادهی تاریک را ایجاد کند.
ورلینده در محاسبات خود، معادلات «دینامیک نیوتنی اصلاح شده» یا MOND را دوباره کشف کرده است. این نظریهی ۳۰ ساله، اصلاح ویژهای در نظریههای اینشتین ایجاد میکند تا بتواند بعضی از پدیدههای منتسب به مادهی تاریک را توضیح دهد. اینکه آیا اصلا این اصلاحِ زشت جواب میدهد یا خیر، فیزیکدانان را برای مدتی طولانی سردرگم کرده است. ورلینده میگوید:
من یک راه برای درک موفقیت دینامیک نیوتنی اصلاح شده (MOND) از دیدگاهی بنیادیتر دارم.
از نظر بسیاری از کارشناسان، مقالهی ورلینده قانع کننده است؛ اما پذیرفتن آن سخت است. در حالی که باید منتظر بمانیم و ببینیم آیا استدلالهای او در مقابل موشکافیها دوام خواهند آورد یا خیر، تصادفی جالبی در زمانبندی رخ داده است. در تحلیلی جدید از کهکشانها که در تاریخ ۹ نوامبر در نشریهی Physical Review Letters منتشر شده است، سه اخترفیزیکدان به رهبری استیسی مکگاف از دانشگاه Case Western Reserve در کلیولند اوهایو، جایگاه MOND را در برابر مادهی تاریک تقویت کردهاند.
محققان مجموعهای متنوع از ۱۵۳ کهکشان را تجزیه و تحلیل کردند و برای هر یک از آنها سرعت چرخش مادهی مرئی در هر فاصلهی معین از مرکز کهشکان را با مقدار مادهی موجود در آن شعاع کهکشانی مقایسه کردند. جالب است که این دو متغیر ارتباط تنگاتنگی در همهی کهشانها دارند و با یک قانون جهانی ملقب به «رابطهی شتاب شعاعی» به هم مرتبط میشوند. این موضوع معنای کاملی در مدل MOND میدهد؛ چرا که مادهی مرئی، منبع ویژهی گرانش برای به گردش درآوردن کهکشان است (حتی اگر آن گرانش به صورتی نباشد که توسط نیوتن و اینشتین تعیین شده است). با وجود چنین رابطهی محکمی بین گرانش احساس شده توسط مادهی مرئی و گرانش ایجاد شده در اثر مادهی مرئی، به نظر میرسد دیگر جایی برای مادهی تاریک وجود نخواهد داشت و نیازی به آن، احساس نخواهد شد.
حتی با وجود اینکه حامیان مادهی تاریک، دفاع خود را از این ایده افزایش دادهاند، چالش سومی هم به وجود آمده است. در مطالعهی جدیدی که در سمینارها ارائه شده است و تحت بررسی نشریهی اخبار ماهانهی انجمن سلطنتی نجوم قرار دارد، تیمی از منجمان هلندی آزمایشی را گزارش کردهاند که آن را اولین آزمایش تئوری ورلینده نامیدهاند. مارگوت بروور و همکارانش از دانشگاه لیدن هلند، با مقایسهی فرمول ورلینده با دادههای مربوط به بیش از ۳۰ هزار کهکشان، دریافتند که ورلینده اعوجاج گرانشی یا «همگرایی» نور رسیده از کهکشانها را به درستی پیشبینی میکند؛ یکی دیگر از پدیدههایی که معمولا به مادهی تاریک نسبت داده میشود. این چیزی است که تا حدودی انتظار آن را داریم؛ چرا که توسعهدهندهی اصلی MOND، اخترفیزیکدان موردهای میلگروم، سالها پیش نشان داد که MOND دادههای همگرایی گرانشی را به حساب میآورد. لازم است نظریهی ورلینده در مواردی که MOND قدیمی شکست میخورد، در ایجاد مجدد مادهی تاریک موفق باشد.
کاترین زورک، یکی از نظریه پردازان مادهی تاریک از آزمایشگاه ملی لاورنس برکلی میگوید:
طرح پیشنهادی ورلینده حداقل نشان میدهد که چگونه چیزی شبیه MOND میتواند درست باشد. یکی از چالشها در مورد گرانش اصلاحشده این است که هیچ نظریهی معقولی وجود نداشت که منجر به این رفتار شود. اگر مقالهی ورلینده در نهایت این چارچوب را نتیجه دهد، این به خودی خود کافی است تا نگاه جدیتر به MOND امکان بیشتری پیدا کند.
دینامیک نیوتنی اصلاحشده (MOND) جدید
در نظریههای نیوتن و اینشتین، جاذبهی گرانشی یک شیء دارای جرم، با نسبت مربع فاصله از آن کاهش مییابد. این یعنی ستارههای در حال چرخش به دور یک کهکشان، هرچه از مرکز کهکشان دورتر باشند، باید کشش جاذبهی کمتری احساس کنند و آهستهتر بچرخند. سرعت ستارهها همانطور که این قانون پیشبینی کرده است، با نسبت مربع معکوس نسبت به مرکز کهکشان کاهش مییابد؛ اما به جای اینکه با دور شدن از مرکز، سرعت آنها بیشتر کاهش پیدا کند، از یک نقطهی معین به بعد سرعت آنها ثابت میشود. ثابت شدن سرعت چرخش کهکشانها که توسط ستارهشناسی به نام ورا روبین در دههی ۱۹۷۰ کشف شد، به صورت گستردهای به عنوان یک مدرک معتبر برای وجود مادهی تاریک در نظر گرفته شده است. در این مدل توضیح داده شده است که ابرها یا «هالهها»یی از مادهی تاریک که کهکشانها را در بر گرفتهاند، شتاب گرانشی اضافهی به ستارههای محیطی این کهکشانها میدهند.
جستجو برای ذرات مادهی تاریک، با معرفی «ذرات سنگین با برهمکنش ضعیف» یا WIMP-ها و «اکسیون»های سبکوزن به عنوان نخستین نامزدها، توسعه یافته است؛ اما تاکنون نشانی از آنها در آزمایشها یافته نشده است.
در همین حین، در دهههای ۱۹۷۰ و ۱۹۸۰ بعضی محققان از جمله میلگروم، رویهای متفاوت در پیش گرفتند. بسیاری از تلاشهای اولیه در جهت گسترش نظریهی جاذبه را به سادگی میشد رد کرد؛ اما میلگروم یک فرمول برنده پیدا کرد: او این گونه فرض کرد که هنگامیکه شتاب گرانشی احساس شده توسط یک ستاره از سطح مشخصی کمتر باشد که مقدار دقیق آن ۰.۰۰۰۰۰۰۰۰۰۱۲ متر بر مربع ثانیه است (۱۰۰ میلیارد بار ضعیفتر از شتاب گرانشی احساس شده روی زمین) جاذبه به نوعی از قانون مربع معکوس به قانون فاصلهی معکوس تغییر مییابد. مک گاف میگوید:
یک مقیاس جادویی وجود دارد. در بالای این مقیاس همهچیز عادی و نیوتنی است. پایین این مقیاس جایی است که همه چیز عجیب میشود؛ اما این نظریه واقعا تعیین نمیکند که چگونه میتوان از یک رژیم به رژیم دیگر رسید.
فیزیکدانان جادو را دوست ندارند؛ وقتی که توضیح دیگر مشاهدات کیهانی با استفاده از مادهی تاریک نسبت به MOND بسیار آسانتر مینمود، آنها این روش را رها کردند. نظریهی ورلینده با تلاش برای گسترش MOND به فرای جادو، به این روش جانی تازه بخشید.
ورلینده که در سن ۵۴ سالگی برای محاسبات بسیار فنی نظریهی ریسمان مورد تحسین قرار گرفته بود، نخستین بار ایدهی خود را در سال ۲۰۱۰ به جهانیان معرفی کرد. این ایده بر مبنای یکی از مقالههای او شکل گرفت که چند ماه قبل منتشر شده بود و در آن او با جسارت اعلام کرده بود که گرانش واقعا وجود ندارد. با درهم تنیدن مفاهیم و گمانهای متعدد طلایهدار فیزیک، او نتیجه گرفت که گرانش یک اثر جانبی و برآینده از ترمودینامیک است که با افزایش آنتروپی (بینظمی) مرتبط است. سپس (همچون حالا) متخصصان مطمئن نبودند که نتیجهی این مقاله چه خواهد بود، اگرچه این مقاله الهامبخش مباحث پرثمری بود.
هرچند عنوان خاص گرانش برآینده در مقالهی ورلینده کاملا صحیح نبود؛ اما او با این ایده، شهودی به روی نظریهپردازان گشود که در نهایت باعث شد شرح هولوگرافیک مدرن گرانش برآینده و فضا-زمان را توسعه دهند؛ روشی که ورلینده در کار جدید خود به کار برده است.
در این چارچوب، فضا-زمان منحنی قابل خمش و هر چیزی که در آن است، نمایش هندسی اطلاعات کوانتومی خالص است که همان دادههای ذخیره شده در کیوبیتها هستند. برخلاف بیتهای کلاسیک، کیوبیتها میتوانند به صورت همزمان هر دو مقدار صفر و یک را با درجات متفاوتی از احتمال داشته باشند و به یکدیگر وابسته شوند؛ به طوری که حالت یک کیوبیت، حالت کیوبیت دیگر را تعیین میکند و برعکس، فارغ از اینکه آن دو چقدر از هم دور باشند. فیزیکدانان شروع به کار روی قواعدی کردند که توسط آنها ساختار وابستگی کیوبیتها به صورت ریاضی به یک هندسهی فضا-زمانی مرتبط ترجمه میشود. برای مثال، آرایهای از کیوبیتهای وابسته به نزدیکترین همسایگان ممکن است فضای تخت را رمزگذاری کنند، در حالی که الگوهای پیچیدهتر وابستگی ذراتی مادی مانند کوارکها و الکترونها را نتیجه میدهد که جرم آنها باعث خمیدگی فضا-زمان میشود و گرانش را ایجاد میکند. مارک فان رامسدانک، فیزیکدانی از دانشگاه بریتیش کلمبیا که کارهای تأثیرگذاری در این زمینه ارائه داده است، میگوید:
در حال حاضر بهترین راهی که میتوانیم گرانش کوانتومی را درک کنیم، همین روش هولوگرافیک است.
ترجمههای ریاضی برای جهانهای هولوگرافیک با یک هندسهی فضا-زمانی اشری به سرعت مورد مطالعه قرار گرفت که به عنوان فضای ضد دو سیتر (AdSn) شناخته میشود؛ اما ثابت شده است جهانهایی مثل جهان ما که مختصات دو سیتر دارند، بسیار دشوارتر هستند. ورلینده در مقالهی جدید خود ادعا میکند که این دقیقا ویژگی دو سیتر فضا-زمان ما است که توهم مادهی تاریک را به وجود آورده است.
فضا-زمانهای دو سیتر، مثل فضا-زمان ما هنگامی که به فاصلههای دور دست آنها نگاه شود، کش میآیند. برای اینکه این اتفاق بیافتد، فضا-زمان باید با مقدار بسیار کمی از انرژی پسزمینه برانگیخته شود که به آن معمولا انرژی تاریک میگویند که فضا-زمان را از خودش جدا میکند. ورلینده انرژی تاریک را به شکل یک انرژی گرمایی مدلسازی میکند، مشابه اینکه جهان ما به یک حالت برانگیخته گرم شده باشد. (در مقابل، فضای ضد دو سیتر، مثل یک سیستم در حالت پایهی خود است). ورلینده این انرژی گرمایی را با وابستگی دوربرد بین کیوبیتهای اساسی مرتبط کرد؛ به صورتی که اگر برانگیخته شوند، جفتهای وابسته را از هم دور خواهند کرد. او استدلال میکند که این وابستگیهای دوربرد با حضور ماده مختل میشود که در اصل انرژی تاریک از ناحیهای از فضا-زمان که آن را اشغال کرده است، حذف میکند. سپس انرژی تاریک تلاش میکند به این فضا بازگردد و نوعی پاسخ الاستیک به ماده اعمال میکند که معادل جاذبهی گرانشی است.
به دلیل ماهیت دوربرد بودن وابستگی، پاسخ الاستیک به طور فزایندهای در حجمهای بزرگتر فضا-زمان اهمیت مییابد. بر اساس محاسبات ورلینده این باعث شروع انحراف منحنیهای چرخش کهکشان از قانون مربع معکوس نیوتن، دقیقا در مقیاس شتاب جادویی تعیین شده توسط میلگروم در نظریهی اصلی MOND او میشود.
فان رامسدانک ایدهی ورلینده را «قطعا یک مسیر مهم» میداند. اما او میگوید هنوز خیلی زود است که بگوییم آیا همه چیز در این مقاله که از نظریهی اطلاعات کوانتومی گرفته تا ترمودینامیک، فیزیک مادهی متراکم، هولوگرافی و فیزیک نجومی را شامل میشود، به یکدیگر مرتبط هستند یا خیر. در هر صورت فان رامسدانک می گوید:
من این فرضیه را جالب یافتم و احساس میکنم تلاش برای درک اینکه آیا چیزی مثل آن میتواند درست باشد یا نه، میتواند روشنگر باشد.
از نظر برایان سوینگل از دانشگاههای هاروارد و برندیس، یکی از مشکلات موجود در فرضیهی ورلینده این است که او فاقد یک مدل پیوسته از جهان (مثل مدلهایی که محققان میتوانند در فضای ضد دو سیتر بسازند) است که به او امکان فضای حرکت بیشتری برای گمانهزنیهای اثباتنشدهای میدهد. سوینگل با اشاره به کارهای انجام شده در فضای ضد دو سیتر میگوید:
اگر صادقانه بگوییم، ما با کار کردن در یک زمینهی محدودتر که به جهان گرانشی ما کمتر ارتباط دارد، حرکتی رو به جلو داشتهایم. ما نیاز داریم که به جهانهای بیشتری که شبیه جهان ما هستند بپردازیم، بنابراین من امید دارم که مقالهی جدید او سرنخها یا ایدههای بیشتری برای حرکت بیشتر به سمت جلو فراهم کند.
پروندهی مادهی تاریک
ورلینده میتواند همان روال مقالهی آنتروپی-جاذبهای سال ۲۰۱۰ خود را ادامه دهد. یا ممکن است این ایده اشتباه از آب درآید. سؤال این است که آیا MOND جدید و توسعهیافتهی او میتواند پدیدههایی که MOND قدیمی را بی اثر و اعتقاد به وجود مادهی تاریک را تقویت کردند، باز تولید کند یا خیر.
یکی از پدیدههای اینچنینی خوشهی گلوله است؛ خوشهای کهکشانی که در حال طی روند برخورد با کهکشانی دیگر است. مادهی مرئی موجود در دو کهکشان با یکدیگر برخورد میکنند؛ اما همگرایی گرانشی نشان میدهد مقدار زیادی مادهی تاریک که با مادهی مرئی فعل و انفعال ندارد، دقیقا از محل برخورد عبور کرده است. برخی فیزیکدانان این پدیده را اثبات مسلمی برای مادهی تاریک میدانند. با این حال، از نظر ورلینده تئوری او میتواند به خوبی مشاهدات خوشهی گلوله را توضیح دهد. او میگوید اثر گرانشی انرژی تاریک در فضا-زمان نهفته است و نسبت به مادهی مرئی تغییر شکل کمتری میدهد که به این دو امکان جدا شدن حین برخورد خوشهها را داده است.
اما اوج موفقیت برای نظریهی ورلینده، در نظر گرفتن اثرات مشکوک به مادهی تاریک در تابش پسزمینهی مایکروویو کیهانی (CMB) است؛ نوری باستانی که تصویری از جهان در بدو تولد ارائه میکند. این تصویر نشان میدهد که ماده چگونه در طی زمان بارها و بارها به دلیل جاذبهی گرانشی خود منقبض و در اثر برخورد داخلی منبسط شده است و باعث ایجاد یک سری از نقاط اوج و فرود در دادههای CMB شده است. از آنجا که مادهی تاریک برهمکنش ندارد، فقط میتواند بدون داشتن انبساط، منقبض شود و این باعث تعدیل دامنههای نقاط اوج CMB دقیقا به صورتی میشود که دانشمندان مشاهده کردهاند. یکی از بزرگترین حملات علیه MOND قدیمی، شکست آن در پیشبینی این تعدیل و مطابقت دامنههای نقاط اوج بود. ورلینده انتظار دارد این نسخه بار دیگر جواب دهد؛ چرا که ماده و اثر گرانشی انرژی تاریک میتوانند از یکدیگر مجزا شوند و رفتارهای متفاوتی از خود به نمایش بگذارند. با این حال به گفتهی ورلینده، او هنوز این محاسبات را کامل نکرده است.
در حالی که ورلینده با این چالش و تعداد انگشت شماری از چالشهای دیگر مواجه است، طرفداران فرضیهی مادهی تاریک، به ویژه مطالعهی مک گاف و همکارانش با موضوع «یافتههای اخیر در خصوص ارتباط جهانی بین سرعت چرخش کهکشانها و محتوای مادهی مرئی» توضیحاتی دارند که جواب میدهد.
در ماه اکتبر سال ۲۰۱۶، در پاسخ به پیشنویسی از مقالهی مک گاف و همکارانش، دو تیم از فیزیکدانان نجومی به صورت مستقل استدلال کردند که فرضیهی مادهی تاریک میتواند مشاهدات صورت گرفته را توضیح دهد. به گفتهی آنها، مقدار مادهی تاریک در یک هالهی کهکشانی میتواند دقیقا مقدار مادهی مرئی موجود هنگام تشکیل کهکشان را تعیین کند. در این حالت، سرعت چرخش کهکشانها، حتی اگر توسط ترکیب مادهی تاریک و مادهی مرئی تنظیم شده باشد، دقیقا با هر دو محتوای مادهی تاریک و مادهی مرئی آنها رابطه دارد؛ چرا که این دو مستقل از یکدیگر نیستند. با این حال شبیهسازیهای کامپیوتری نحوه تشکیل کهکشانها، در حال حاضر نشاندهندهی آن نیستند که محتواهای مادهی تاریک و مرئی همیشه از یکدیگر تبعیت میکنند. متخصصان در حال توسعهی شبیهسازیها هستند، اما آرتور کوزوسکی از دانشگاه پیتسبرگ، یکی از محققانی که روی این شبیهسازیها کار میکند، میگوید هنوز خیلی زود است که بگوییم شبیهسازیها قادرند با همهی ۱۵۳ مثال قانون جهانی در مجموعه دادههای کهکشانی مک گاف و همکارانش مطابقت داشته باشند. اگر این شبیهسازی نتوانند انطباق خود را نشان دهند، مدل مادهی تاریک استاندارد با مشکلی جدی روبرو خواهد شد. زورک میگوید:
روشن است که این موضوع چیزی است که جامعهی علمی نیاز دارد دقیقتر به آن بپردازد.
حتی اگر شبیهسازیها موفق به ایجاد انطباق با دادهها شوند، مک گاف به نوبهی خود آن را به عنوان یک تصادف غیرمحتمل در نظر میگیرد که در آن مادهی تاریک و مادهی مرئی برای تقلید دقیق پیشبینیهای MOND در هر موقعیت در هر کهکشان توطئه کردهاند. او میگوید:
اگر کسی به شما بگوید منظومهی شمسی بر اساس قانون مربع معکوس کار نمیکند و در واقع از قانون مثلث معکوس پیروی میکند، اما این مادهی تاریک است که طوری تنظیم شده که همیشه قانون مربع معکوس به نظر برسد؛ خواهید گفت آن شخص احمق است. اما این اساسا همان چیزی است که در اینجا در خصوص مادهی تاریک میپرسیم.
زورک میگوید:
با توجه به مدارک غیرمستقیم قابل توجه و اجماع نزدیک بین فیزیکدانان بر سر وجود مادهی تاریک، هنوز هم احتمال وجود آن هست. حتی اگر این مدل همه چیز را توضیح دهد، همواره باید بررسی کنیم که چیز دیگری در جریان نیست.