آیا ما واقعا رنج روحی والدین خود را به ارث میبریم؟
در اواسط ماه اکتبر، پژوهشگرانی در کالیفرنیا مطالعهای از زندانیان جنگ داخلی منتشر کردند که نتیجهی قابلتوجهی ارائه کرده بود. در این مطالعه گزارش شد که میزان مرگومیر فرزندان پسر زندانیان جنگی که مورد خشونت واقع شده بودند و پس از جنگ به دنیا آمده بودند، در میانسالی ۱۰ درصد بیشتر از همسالانی بود که پدران آنها چنین شرایطی را تجربه نکرده بودند. پژوهشگران به این نتیجه رسیدند که این یافتهها حامی توجیه اپیژنتیکی است. براساس این ایده، تروما نشانهای شیمیایی روی ژنهای یک فرد به جای میگذارد که قابل انتقال به نسل بعد است. این علامت بهطور مستقیم به ژنها آسیبی نمیرساند؛ یعنی جهشی وجود ندارد بلکه در عوض روی مکانیسیمی که ژنها طی آن به پروتئینهای عملکردی تبدیل میشوند، یعنی فرایند بیان ژن تاثیر میگذارد. این تغییر، ژنتیکی نیست، بلکه اپیژنتیکی است.
حدود یک دههی پیش بود که بحث اپیژنتیک بر سر زبانها افتاد. این زمانی بود که دانشمندان گزارش کردند کودکانی که در رحم مادر در معرض قحطی زمستانهی هلندی قرار گرفته بودند (یک دورهی قحطی در پایان جنگ جهانی دوم)، علامت شیمیایی خاص یا یک علامت اپیژنتیکی را روی یکی از ژنهای خود دارند. پژوهشگران این یافتهها را با تفاوت در ویژگیهای سلامت کودکان در مراحل بعدی زندگی مانند تودهی بدنی بزرگتر از حد متوسط ارتباط دادند.
از آن زمان، مطالعات بیشتری برای بررسی توراثپذیری تروما روی فرزندان بازماندگان هولوکاست یا قربانیان فقر انجام شد. این مطالعات نشان میدادند که ما برخی از آثار تجربیات و بهخصوص رنج روحی والدین و حتی اجداد قبلی خود را به ارث میبریم و این امر میتواند روی سلامت ما و فرزندان ما نیز تاثیر داشته باشد.
اما ورای این تصویر، اختلافنظر شدیدی بین دانشمندان وجود دارد. منتقدان ادعا میکنند که بیولوژی اشارهشده توسط چنین مطالعاتی قابل اعتماد نیست؛ ولی پژوهشگران اپیژنتیک متذکر شدهاند که شواهد آنها محکم است، حتی اگر توجیه بیولوژیکی که آنها پیشنهاد کردهاند، درست نباشد. کوین میتچل استاد ژنتیک و عصبشناسی میگوید:
اینها درواقع ادعاهای غیرمعمولی هستند که براساس شواهدی کمتر از حد معمول در حال پیشرفتاند. این مسئله یک بیماری در علم مدرن است: هرچه ادعاها فوقالعاده، حیرتانگیز و انقلابیتر باشند، شواهدی که این ادعاها بر آن استوار هستند، کمتر است؛ در حالی که باید برعکس باشد.
پژوهشگران مشغول به کار در این حوزه از علم میگویند که انتقادها زودهنگام است: این علم هنوز نوپا است و مسیر طولانی در پیش دارد. هماکنون مطالعات انجامشده روی موش، شواهدی در این زمینه در اختیار دانشمندان قرار داده است. موشه سیف، استاد فارماکولوژی دانشگاه مکگیل میگوید:
اثراتی که ما پیدا کردیم، کوچک اما بهطور قابلتوجهی پایدار و معنیدار بودند و این راهی است که علم میپیماید؛ در ابتدا ناقص است و با انجام پژوهشهای بیشتر قوی میشود.
بحث روی ژنتیک و بیولوژی است. اثرات مستقیم یک چیز هستند: زمانی که یک زن باردار به میزان زیادی نوشیدنی الکلی مصرف میکند، موجب بروز سندرم جنینی الکل میشود. این اتفاق میافتد زیرا فشار واردشده روی جسم مادر باردار تااندازهای با جنین او به اشتراک گذاشته میشود و در این مورد بهطور مستقیم در برنامهی توسعه طبیعی جنین در رحم مداخله میکند. اما هیچکس نمیتواند توضیح دهد که دقیقا چگونه تغییراتی که در سلولهای مغز در اثر خشونت یا ضربهی روحی ایجاد میشوند، میتواند با اسپرمها یا سلول تخم ارتباط برقرار کند.
پس از لقاح، زمانیکه اسپرم به تخمک میرسد، طی یک فرایند طبیعی که راهاندازی مجدد خوانده میشود، بیشتر علامتهای شیمیایی روی ژنها پاک میشود. درنهایت همانطور که تخم بارور شده، رشد و توسعه پیدا میکند، یک توالی از تغییرات سازمانی ژنتیکی مجددا اتفاق میافتد. پس چگونه علامت ناشی از یک تروما میتواند باقی بماند؟
یک تئوری مبتنی بر نتایج حاصل از پژوهشهای حیوانی است. در مجموعهای از مطالعات اخیر، دانشمندان مدرسهی پزشکی مریلند با هدایت تریسی بیل، موشهای نر را در محیطهای دشوار پرورش دادند. این نوع تربیت که بهطور مؤثر تجربهای از یک آسیب در دوران کودکی بود، رفتار بعدی ژنها را تغییر میداد. دکتر بیل گفت:
این تغییر به نوبهی خود قویا با چگونگی مدیریت فیزیولوژیکی استرس در فرزندان ارتباط داشت. موشهای جوان دارای حالت گیجی بوده و نسبت به حیوانات گروه کنترل دربرابر هورمونها واکنش کمتری نشان میدادند. اینها یافتههای آشکار و ثابتی هستند. این حوزه از علم طی پنج سال گذشته به پیشرفت قابلتوجهی رسیده است.
شاید الیور راندو از دانشگاه ماساچوست، بهترین توضیح را درمورد اینکه چگونه چنین علامات ناشی از ترومایی به سلولهای اسپرم پدر میچسبند، بیان کرده باشد. در مطالعات او که روی موش انجام شده است، اپیدیدیم (مجرایی نزدیک بیضهها که اسپرم قبل از انزال در آن ریخته میشود) مورد بررسی قرار گرفته است. دکتر راندو میگوید:
در آنجا اسپرمها چند روز میمانند و ژنهای آنها میتوانند علامتگذاری شوند.
بهگفتهی راندو، مولکولهایی که روی این تغییرات تاثیر گذارند، RNAهای کوچک (میکروRNA) هستند؛ قطعاتی از مواد ژنتیکی که دانشمندان هنوز در حال درک سازوکار آنها هستند. در این مجرا RNAهای کوچکی تولید میشوند که طی فرایند توسعهی اسپرم بهسمت اسپرمها هدایت میشوند. ممکن است شرایط محیطی پدر موجب تغییر در این RNAهای کوچک شود.
دیگر پژوهشگران سعی کردهاند این تصویر را کاملتر کنند. با رسیدن بستههای RNA به اپیدیدیم، فرضیه آغاز میشود: آنها موجب ایجاد آبشاری از تغییرات حین باروری تخمک میشوند که از دست فرایندهای راهاندازی و سازماندهی مجدد فرار میکنند. البته منتقدان همچنان وجود دارند. جان گریلی استاد ژنتیک، پزشکی و اطفال میگوید:
این کار خیلی خوبی است و بله؛ تعییراتی در سلولهای بیضه وجود دارد؛ اما طبق معمول این داستان هم نسبت به نتایج خود، ادعاهای بیش از حدی دارد.
و این بحث فقط مربوطبه پژوهشهای حیوانی است. براساس نظر بیشتر کارشناسان، مطالعات انسانی مکانیسم قابل قبولی برای انتقال اپیژنتیک ارائه نمیدهند. در برخی از مطالعات بهجای RNAهای کوچک، روی یک علامت شیمیایی متفاوت که متیلاسیون سیتوزین نامیده میشود و پس از بارور شدن تخمک و نه قبل از آن اتفاق میافتد، تاکید میشود.
با وجود همهی این مخالفتها، این نتایج از نظر بسیاری از دانشمندان پژوهشهای اپیژنتیک بهخوبی نشان میدهند که چگونه خشونتها و آسیبهای گذشتهی بشر روی فیزیولوژی امروز انسان اثر میگذارند.